باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

عکس

سلام مامانی امروز اومدم یه سری عکس جدید برات بذارم راستی یادتون نرفته به باربد ما رای بدید کد   رو به 2000 8080 200  پیامک کنید فدای خنده هات برای دیدی بقیه عکسا بیاید ادامه مطلب اینجا عسل خان داره پر،پوچ بازی میکنه اینم آکروبات باز مامانی (آقا رفته رو دوچرخش وایستاده) آقا باربد عاشق بستنی فدای تو باربدی با کلاه بچگیش(3 ماهگی) جدیدا دوست داری بابایی که میره روی مبل توهم میری میشینی و میگی پاهاشو بذاره رو پاهات (عاشق این کاری) دوستت دارم مامانی ...
26 تير 1392

اولین افطاری

سلام مامانی امروز اولین افطاری من در کنار قند عسلم بود ،اینکه میگم اولین چون سال اول که باردار بودم ،پارسال هم چون تو هنوز کوچولو بودی و شیر میخوردی  نتونستم ولی امسال چون شیر کمتر میخوری گفتم که دیگه روزه بگیرم یکم سخت بود ،ون هم روز اول بود و هم بعد از چند سال که نگرفته بودم. خلاصه بابایی هم که کار داشت و رفته بود بیرون بنابراین من و شما دوتایی باهم افطار کردیم ،عجب افطاری بود در کنار تو عشق مامان. خدایا اول از همه ازت سلامتی میخوام بعد موفقیت و خوشبختی  و از همه مهمتر موفقیت و خوشبختی گل پسرم ...
20 تير 1392

مسابقه نی نی وبلاگ

سلام عزیز مامانی نی نی وبلاگ توی جشنواره تابستانی یه مسابقه گذاشته بنام نی نی شکمو منم عکس پسر خوشکلمو فرستادم و بعداز 24 ساعت برام کد رو فرستادن(530) یعنی دوشنبه 17 تیر 1392،این اولین رقابت زندگی پسر گلمه ،اینم عکست بعداز اون شروع کردم به تبلیغات اول از همه به همه ی مخاطبین موبایلم اس دادم و خواستم که بهت رای بدن،بعدم تو وبلاگها و فیس بوک . خلاصه امروز عصر که رفتم تو سایت طبق شمارش اولیه آرا پسر گلم توی تقریبا 150 نفر شما نفر 24 بودید ،تا 18 مرداد هنوز وقت هست ،ایشالله که پسر من اول بشه ،اگه نشد هم مهم نیست همینکه فهمیدیم که چقدر تو فامیل طرفدار داری و همه دوستت دارن برامون کافیه .   د...
18 تير 1392

22ماهگیت مبارک

سلام عزیز دلم تولد 22 ماهگیت مبارک چقدر زود گذشت این 22 ماه،انگار همین دیروز بود که بدنیا اومدی ،چشم رو هم بذارم بزرگ شدی و واسه خودت مردی شدی پسر گلم .تو این مدت لحظه های خوب و شیرینی باهم داشتیم ،وقتی برای اولین باز  نشستی ،قدم برداشتی ،حرف زدی و .... مخصوصا وقتی برای اولین بار گفتی مامان ،بهترین اتفاق تو زندگیم اون لحظه بود .این روزا خیلی شیرین شدی اول از همه چندتا واژه جدید که میگی بازم فرهنگ لغاتت قاطی شد ،یه چند روزه بجای م میگی ب و بجای مامان هم میگی باوا(بابا ) باواحاچ ........ باباحاجی(بابابزرگ ) آاعت ........... ساعت ات ...............نکن اسی ....... مرسی آن...
17 تير 1392

بازم خرابکار مامان

سلام مامانی این روزا حسابی شیطون شدی ،اول از همه بگم که مامانی به قول خودش عمل کرد و اون جایزه رو که بهت قول داده بودم واست خریدم البته به انتخاب خودت،12 تا ماشین کوچولو. از روزی که ماشینا رو واست خریدم کاری به ما نداری و حسابی سرگرم اونایی ،اونارو میچینی یه جایی و باهاشون بازی میکنی ،البته ناگفته نماند که حسابی دکوراسیون خونه رو بهم ریختی ،مثلا اونا رو روی زیر تلویزیونی چیدی و اونجا تبدیل به پارکینگ طبقاتی ماشینها تبدیل شده. واما از خرابکاریهات ،دوروز پیش دیدم صدات نمیاد گفتم حتما داری با ماشینات بازی میکنی ولی یه لحظه که بهت سر زدم دیدم ای داد بیداد نگو آقا یه خودکار پیدا کرده و...
16 تير 1392

قالب مورد علاقه آقا باربد

سلام عسلم از اونجایی عاشق آگا(خرس)هستی ،کلی گشتم تا قالبهایی با عکس خرسی پیدا کردم و این قالب با انتخاب خودت هست عزیز دلم اینم یه بازی جدید که گل پسر خیلی دوس داره: وقتی میگیم بارید کوش زودی میری یه جایی قایم میشی که یعنی ما دنبالت بگردیم اینجارو ببین یعنی قایم شدی و بعد از چند ثانیه میای و میگی دالی و خودت پیدا میشی گل پسر پا توکفش بزرگترا هم میکنی ،همینکه من دمپایی رو فرشیامو بیرون میارم و تا غافل میشم جنابعالی میپوشی و برای خودت باهاشون رژه میری اینم مدل جدید دمپایی پوشیدن   فدات بشم پسر گلم ...
14 تير 1392

بای بای پوشک

سلام عشق مامان 1 سال و نیمه بودی که دیگه کم کم پوشک رو ازت گرفتیم آخه به هر پوشکی که برات میخریدیم حساسیت داشتی و پهلوهاتو قرمز میکرد  و کلی عزیز مامانی رو نق نقو کرده بود ،بخاطر همین تصمیم گرفتیم زودتراز موعد پوشک ازت بگیریم اوایل خیلی سخت بود آخه نه حرف میزدی نه میتونستی منظورتو بهم بفهمونی،با بابایی تصمیمیم گرفتیم ساعت بگیریم و هر نیم ساعت یا 45 دقیقه یکبار تورو به دستشویی ببریم ،بمرور دیگه خودت یاد گرفتی که هر وقت دستشویی داشتی باید بری توی دستشویی و کارتو انجام بدی الآن دیگه کاملا خبره شدی ،اوایل هرازگاهی تو دستمون در میرفت و تو هم چیزی نمیگفتی و تو خونه خرابکاری میکردی ولی الآن دیگه نه اصلا این کارو نم...
12 تير 1392

علاقمندیهای آقا باربد

سلام قند عسلم اینجا میخوام لیست اون کارایی رو که تو دوست داری انجام بدی و دوست نداری انجام بدی واست بنویسم. اول از همه علاقمندهاتو میگم: 1:عاشق بیرون رفتنی:همیشه آماده ی بیرون رفتن ،بعضی وقتا میری سر کمدت و واسه خودت لباس میاری و بزور تنت میکنی ،گاهی بلوزتو بجای شلوار میپوشی و میری شلوار بابایی رو هم میاری میدی بهش و میگی د د   2:عاشق ماشی بازی: همه ی ماشیناتو جمع میکنی و میچینی کنار هم و از من وبابایی هم میخوای که باهات بازی کنیم 3:عاشق آشپزخونه:همیشه و در همه حال تو آشپزخونه ای،تا ازت غافل میشم میری سر سطل برنجی و با دست برنجارو برمیداری میریزی توپیمانش و آشپزخونه رو پر...
12 تير 1392

خرابکار مامانی

سلام شیطونکم از روزی که چادرت رو برپا کردم ،اسباب بازیهایی رو که بیشتر باهاشون بازی میکنی رو ریختم تویه سبد تا راحتتر باشی ولی تو هر روز سبد رو وسط اتاق خالی میکنی و خودت میری توی سبد. اینم حال روز این روزهای خونه ی ما فقط تو این اسباب بازیهات ماشین کوچولوهاتو خیلی دوست داری هروقت میخوای بخوابی میای میچینشون رو رختخوابت بعد خودت میای و تو بغلم میخوابی   عاشقتم باربدی ...
11 تير 1392

آقا باربد دختر میشود

سلام عزیز مامانی ما دیشب اومدیم اونجا کلی با هستی و روژان بازی کردی ،نمیدونم اونجا چی دیدی که وقتی اومدیم خونه همینکه رسیدیم رفتی سر میز آرایشی من و لاک هامو ازم خواستی بعدم خواستی که بزنم به ناخنات ،وقتی هم که برات لاک زدم گفتم که فوتشون کنی و شروع کردی به فوت کردن اونا ،لاک ها ورقی بود و زودی پاک میشد و جالب اینکه یکیش که پاک میشد دوباره لاک رو می آوردی و میگفتی که برات بزنم اینم دست مادر و پسر امروز صبح هم همینکه از خواب بیدار شدی شروع کردی به فوت کردن لاکات ،و باز میخواستی که اونایی که پاک شده دوباره واست بزنم و اینکارت تا ظهر ادامه داشت تا اینکه از اونجا که من کار داشتم رفتی پیش با...
8 تير 1392